سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکشنبه 85 آبان 28

عنوان وصیت سگ

گویند: سگ گله اى بمرد . چون صاحبش خیلى آن را دوست داشت ، او را در یکى از مقابر مسلمین دفن کرد. خبر به قاضى شهر رسید. دستور داد او را احضار کنند و بسوزانند. زیرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان بخاک سپرده است . وقتى او را دستگیر کردند، و نزد قاضى آوردند، گفت : اى قاضى ، این سگ وصیتى کرده که مى خواهم به شما عرض کنم تا بر ذمه من چیزى باقى نماند.
قاضى پرسید: وصیت چیست ؟
آن مرد گفت : هنگامى که سگ در حال موت بود به او اشاره کردم که همه این گوسفندان از آن تو است . پس وصیت کن که آنها را به چه کسى بدهم .
سگ به خانه شما که قاضى شهر هستید اشاره کرد. اینک گله گوسفندان حاضر و آماده ، و در اختیار شما است .
قاضى با تاءثر و تاءسف گفت : علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آیا به چیز دیگرى وصیت نکرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نیز به سلامت برو. چنانچه آن مرحوم وصایاى دیگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آن عمل کنیم .
به این ترتیب چوپان از مرگ نجات یافت

انوار النعمانیه / ص 421


پنج شنبه 85 آبان 25

عنوان سر آغاز

بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز می کنیم به نام او که سر منشاء هستی است و همه چیز درحیطه قدرت اوست
اینم برای اولین پست

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها                 که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

به بوی نافه ای کاخر صبا زان زلف بگشاید         زتاب جَعد مشکینش ،چه خون افتاد در دل ها

مرا در منزل جانان چه امن ِ عیش چون هردم         جرس فریاد بر می دارد که بربند محمل ها

به می،سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید          که سالک بی خبر نَبوَد زِراه رَسم منزل ها

شب تاریک وبیمِ موج وگرادبی چنین هایل                   کجا دانند حالِ ما سبکبارنِ ساحل ها

همه کارم ز ِخود کامی به بدنامی کشید آخِر      نهان کِی ماند آن رازی کَزان سازند محفل ها

حضوری گر همی خواهی مشو غائب ازو حافظ

مَتی ما تَلقَ مَن تهوَی دَعِ الدنیا وَ اَهمِلها